حجتالاسلام محمدحسن وکیلی/
براساس آیات و روایات، امام تابع و پیرو حق نیست بلکه حقیقت از نفس امام میجوشد. حق یعنی آنچه انسان را به خدا نزدیک میکند و مهمترین عامل تقرب به خدا، دلدادگی به امام است. بنابراین کلام و سیره امام برای ما حق و صدق میشود که اگر بر مبنای آن عمل کنیم، بر اثر ارتباط و اتصال با امام به سمت عالم بالا کشیده میشویم؛ از این رو ما نباید سخن امام را با مصالح ظاهری بسنجیم و ببینیم که با آن سازگاری دارد یا خیر؟
افراد عادی طبق نظام عالم ظاهر همیشه با تصور یک عمل و سپس تصدیق به فایده کردن آن، در وجودشان شوق ایجاد میشود؛ درنتیجه پس از بررسی شرایط، تصمیم به انجام کار میگیرند. در واقع نخستین مرحله در تصمیمگیری ما، محاسبه، سنجش و تفکر است که اگر به نتیجه مثبت رسیدیم، شوق پیدا کرده و تصمیم و اراده انجام کار در ما بهوجود میآید؛ اما برای کسی که قلب و اراده خود را به خدا میدهد، کانال دیگری باز میشود؛ مثلاً شخصی که بر سر دوراهی است و پس از مشورت هنوز نتیجهای نگرفته، اگر نماز استخاره بخواند و در قلبش امور و ارادهاش را به خدا بسپارد و به او توکل کند، خداوند امر او را عهدهدار میشود و ناخودآگاه قلبش بهیکی از آن دو راه تمایل پیدا میکند. عقربه قلب مؤمن بهمقدار توکلی که دارد، رو به سمت عالم بالاست و بهجای اینکه ارادهاش از عالم پایین چیده شود از بالا تنظیم شده و با اشارههای غیبی کارهایش پیش میرود و به دلیل اتصال قلبش به عالم بالا، تصمیمگیریهایش متفاوت است.
یکی از نکات مهم در شناخت امام این است که «اراده امام فانی در اراده خداست». قلب امام ظرف مشیت الهی است که از بالا مدیریت میشود؛ درنتیجه تصمیمگیریهای امام با ما متفاوت است، هرچند که شاید گاهی شرایط عالم ظاهر را نیز بسنجند، اما قلبشان در دست خداست. قلب اولیای الهی در برابر خداوند تسلیم محض است. آنها در برابر خدا هیچ نظر و تصمیمی ندارند؛ با اینکه حاجتهای آنها ناجح و برآورده شده است. با فهم این نکته مهم، نگاه ما به امامت متفاوت میشود.
مسئله دیگر اینکه ما محکوم حکم عالم بالاییم و باید برای تصمیمگیری، خود را با آن عالم هماهنگ کنیم تا ببینیم خداوند چه سلسله مراتبی برای ما چیده است. اما امام حاکم بر نظام عالماند و قلوب تمام مردم در دست ایشان است. اگر بخواهند با یک نگاه قلوب تمام مردم را متحول کرده و حتی تمام ابزار و آلات آنها را در اختیار امر خود میگیرند؛ نمیتوان گفت کار امام حق است یا باطل، زیرا حقیقت از امام میجوشد و خود ایشان واسطه فیضاند و در تمام عالم تصرف دارند. امام خود را به خداوند متصل میکنند، آنچه اراده الهی است در قلبشان محقق میشود و بعد طبق اراده امام، تمام امور به جریان میافتد.
تفسیر دقیق این حدیث نبوی که «الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إمامانِ قاما أوْ قَعَدا» این است که امام در منطق شیعه، امام عالم تکوین است و بهدلیل اتصال به خداوند، تمام نظام عالم را از بالا خود ایشان تدبیر میکنند و هر کار کنند درنهایت به خیر منجر میشود. اگر این مطلب واضح شود در تحلیل قیام حضرت سیدالشهدا(ع)، تنها به بررسی شرایط ظاهری مانند در خطر بودن اسلام و از بین رفتن ایمان مردم و... بسنده نمیشود بلکه اگر کار قیام حضرت بهسرانجام رسیده نه فقط بهخاطر این دلایل ظاهری بود بلکه خود ایشان از درون خواستند با شهادتشان این اتفاق بیفتد و الّا چهبسیار قیامهایی که همه فراموش شدند.
در جریان کربلا نیز اگر واقعه عاشورا بهدست امام حسین(ع) رقم نخورده بود، فراموش میشد؛ زیرا آنچه در اثرگذاری این قیام، تأثیرگذار است نفس مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) است؛ لذا اثر قیام حضرت تنها در سال 61 هجری خلاصه نشد بلکه پس از 14 قرن هنوز قلب مقدس حضرت دل میبرد و نفوس را بهسمت خدا حرکت میدهد؛ چنانکه قلب مبارک حضرت زینب کبری(س) بود که در مسجد کوفه، قلوبی را که تا دیروز دشمن امام بودند، متحول کرد. وقتی از بالا امر الهی جاری شد، تمام امور بهدنبالش میآید، چون نظام عالم در دست خدا و اولیای الهی است و از این جهت هم میتوان گفت که فعل امام حقساز است و حق تابع اوست نه او تابع حق.
نظر شما